آخرین به‌روزرسانی:

خودسر به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

خودکامه

فونتیک فارسی

khodsar
صفت

headstrong, unbridled, despotic, obstinate, willful, refractory, intractable, self-willed, froward, obdurate, perverse, wayward, insubordinate

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

کودک خودسر را مهار کردن

to subdue a willful child

نوجوان خودسر علیرغم هشدار والدینش تصمیم گرفت آخر شب با دوستانش بیرون برود.

Despite her parents' warnings, the headstrong teenager decided to go out with her friends late at night.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خودسر

  1. مترادف:
    بی‌ادب
    متضاد:
    دموکرات‌منش
  1. مترادف:
    تخس تکرو
  1. مترادف:
    عاق گستاخ
  1. مترادف:
    خلیع خودرای خودکامه خیره‌سر
  1. مترادف:
    لجوج سرکش متجاسر متمرد یاغی طاغی
  1. مترادف:
    مستبد مطلق‌العنان

ارجاع به لغت خودسر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خودسر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خودسر

لغات نزدیک خودسر

پیشنهاد بهبود معانی