headstrong, unbridled, despotic, obstinate, willful, refractory, intractable, self-willed, froward, obdurate, perverse, wayward, insubordinate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کودک خودسر را مهار کردن
to subdue a willful child
نوجوان خودسر علیرغم هشدار والدینش تصمیم گرفت آخر شب با دوستانش بیرون برود.
Despite her parents' warnings, the headstrong teenager decided to go out with her friends late at night.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خودسر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خودسر