noose, restriction, shackle, trammel, fetters, gyve, nippers, hindrance, anklet
زندانی پابندهای سنگینی بسته بود که با هر قدم به صدا درمیآمد.
The prisoner wore heavy fetters that clanked with each step.
او یک پابند ظریف به پا داشت.
She wore a delicate anklet.
duty bound, bound, under, respecter, faithful, dependent, observant
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
فرم مالیات او را ملزم میکرد که تمام افراد پابند خود را فهرست کند.
The tax form required him to list all of his dependents.
پابندان او هرگز تزلزل نکردند، حتی در شرایط سخت.
Her faithful never wavered, even in tough times.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پابند» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پابند