با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Painter

ˈpeɪnt̬ər ˈpeɪntə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    painters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
هنر نقاش، نگارگر، پیکرنگار، نگارنده‌ی پیکر، صورت‌ساز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- My friend's dad is a famous painter.
- پدر دوستم نقاش معروفی است.
- The painter carefully mixed colors on his palette.
- نقاش بادقت رنگ‌ها را روی پالتش مخلوط می‌کند.
noun countable
کسب‌وکار رنگ‌کار
- I hired a professional painter to update the walls in my home.
- من یک رنگ‌کار ماهر را گرفتم تا دیوارهای خانه‌ام را جدید کند.
- The painter arrived early to begin working on the living room.
- رنگ‌کار زود آمد تا کار در اتاق نشیمن را شروع کند.
noun countable
افسار قایق، افسار عرشه
- The sailor reached out, grasping for the dangling end of the painter.
- ملوان دستش را دراز کرد و انتهای آویزا افسار عرشه را گرفت.
- I grabbed onto the painter to steady myself as we approached shore.
- وقتی به ساحل نزدیک شدیم، افسار قایق را گرفتم تا خودم را ثابت نگه دارم.
noun countable
جانورشناسی شیر کوهی، پوما، گربه‌ی وحشی
- A painter is known for its ability to blend in with its surroundings while hunting.
- شیر کوهی به‌دلیل توانایی‌اش در ترکیب شدن با محیط اطراف خود در هنگام شکار شناخته‌شده است.
- The cougar's fierce roar echoed through the wilderness.
- صدای غرش خشم‌آلود پوما در بیابان طنین‌انداز شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد painter

  1. noun A house painter
    Synonyms: interior decorator, calciminer, dauber, paint-slinger
  2. noun An artist
    Synonyms: artisan, artist, cougar, illustrator, miniaturist, portrait painter, craftsman, etcher, landscapist, draftsman, sketcher, cartoonist, artificer, puma, animator, dauber, catamount, friesz, benton, botticelli, delacroix, cassatt, boucher, corot, mountain lion, correggio, chirico, courbet, gleizes, daumier, copley, degas, ensor, dubuffet, hodler, feininger, panther, duchamp, dufy, graves, eakins, fragonard, hogarth, marquet, gainsborough, ingres, gauguin, greuze, felis-concolor, kent, gris, masolino, grosz, kirchner, hals, lippi, limburg, manet, masson, marin, mantegna, masaccio, mondrian, michelangelo, monet, murillo, ozenfant, nolde, orozco, raphael, picasso, romney, pissarro, picabia, poussin, rousseau, rembrandt, ryder, rivera, aquarellist, sargent, luminist

لغات هم‌خانواده painter

ارجاع به لغت painter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «painter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/painter

لغات نزدیک painter

پیشنهاد بهبود معانی