امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Boarding

ˈbɔːrdɪŋ ˈbɔːdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    boarded
  • شکل سوم:

    boarded
  • سوم‌شخص مفرد:

    boards

معنی

noun
مهمانخانه شبانه‌روزی، پانسیون، تخته‌کوبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boarding

  1. verb To take care of
    Synonyms:
    lodging housing harboring keeping quartering tabling accommodating mounting bedding bunking billeting bestowing berthing commissioning
    Antonyms:
    starving rejecting neglecting
  1. verb Embark on vehicle
    Synonyms:
    embarking taking catching mounting
    Antonyms:
    leaving disembarking
  1. verb To cover
    Synonyms:
    battening papering
  1. noun The act of passengers and crew getting aboard a ship or aircraft
    Synonyms:
    embarkation embarkment

Collocations

  • boarding pass

    کارت ویژه‌ی سوار شدن به هواپیما

ارجاع به لغت boarding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boarding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boarding

لغات نزدیک boarding

پیشنهاد بهبود معانی