با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Quartering

American: ˈkwɔːrtərɪŋ British: ˈkwɔːtərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    quartered
  • شکل سوم:

    quartered
  • سوم‌شخص مفرد:

    quarters

معنی و نمونه‌جمله

noun
تردد، قائمه، تقسیم چیزی به چهار بخش، زاویه نود درجه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a quartering wave
- ربع موج
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quartering

  1. verb Provide housing for (military personnel)
    Synonyms: lodging, housing, billeting, posting, stationing, harboring, bunking, boarding, accommodating, establishing, bestowing, settling, berthing, sheltering, bedding
  2. verb Pull (a person) apart with four horses tied to his extremities, so as to execute him
    Synonyms: dismembering, drawing, timing, sectioning, cleaving, coining

ارجاع به لغت quartering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quartering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quartering

لغات نزدیک quartering

پیشنهاد بهبود معانی