با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Butter

ˈbʌt̬ər ˈbʌtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    buttered
  • شکل سوم:

    buttered
  • سوم شخص مفرد:

    butters
  • وجه وصفی حال:

    buttering
  • شکل جمع:

    butters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive uncountable A1
    کره، روغن، روغن زرد، کره مالیدن روی، چاپلوسی کردن
    • - apple butter
    • - کره‌ی سیب، خمیر سیب
    • - peanut butter
    • - کره‌ی بادام‌زمینی (بادام‌زمینی کوبیده)
    • - cocoa butter
    • - کره‌ی کاکائو
    • - butter of antimony
    • - کره‌ی آنتی‌موان
    • - She tried to butter up the new teacher.
    • - سعی می‌کرد سر معلم جدید شیره بمالد.
    • - a bread-and-butter product
    • - محصول اصلی
    • - He wrote a bread-and-butter letter to his host.
    • - نامه‌ی تشکرآمیزی به میزبان خود نوشت.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد butter

  1. adjective
    Synonyms: butyraceous, rancid
  2. verb
    Synonyms: clarify
  3. noun
    Synonyms: margarine, fat, flatter, food, ghee, oil, oleo, ram, shortening, spread

Phrasal verbs

  • bread and butter

    منبع اصلی درآمد، منبع امرار معاش

    اساسی

    تشکرآمیز (برای میزبانی)

Idioms

ارجاع به لغت butter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «butter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/butter

لغات نزدیک butter

پیشنهاد بهبود معانی