با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Butter

ˈbʌt̬ər ˈbʌtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    buttered
  • شکل سوم:

    buttered
  • سوم‌شخص مفرد:

    butters
  • وجه وصفی حال:

    buttering
  • شکل جمع:

    butters

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive uncountable A1
کره، روغن، روغن زرد، کره مالیدن روی، چاپلوسی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- apple butter
- کره‌ی سیب، خمیر سیب
- peanut butter
- کره‌ی بادام‌زمینی (بادام‌زمینی کوبیده)
- cocoa butter
- کره‌ی کاکائو
- butter of antimony
- کره‌ی آنتی‌موان
- She tried to butter up the new teacher.
- سعی می‌کرد سر معلم جدید شیره بمالد.
- a bread-and-butter product
- محصول اصلی
- He wrote a bread-and-butter letter to his host.
- نامه‌ی تشکرآمیزی به میزبان خود نوشت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد butter

  1. adjective
    Synonyms: butyraceous, rancid
  2. verb
    Synonyms: clarify
  3. noun
    Synonyms: margarine, fat, flatter, food, ghee, oil, oleo, ram, shortening, spread

Idioms

ارجاع به لغت butter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «butter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/butter

لغات نزدیک butter

پیشنهاد بهبود معانی