Cartwheel

ˈkɑːrtwiːl ˈkɑːt-wiːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cartwheeled
  • شکل سوم:

    cartwheeled
  • سوم‌شخص مفرد:

    cartwheels
  • وجه وصفی حال:

    cartwheeling
  • شکل جمع:

    cartwheels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
چرخ گاری، چرخ چرخ‌دستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- One of the cartwheels got stuck in a ditch.
- یکی از چرخ‌های گاری در گودالی گیر کرد.
- One of the cartwheels is rusty.
- یکی از چرخ‌های چرخ‌دستی زنگ زده است.
noun countable
ورزش چرخ‌زنی، کله‌معلق، چرخش، چرخ‌فلک (ژیمناستیک)
- The children did cartwheels.
- بچه‌ها چرخ‌فلک را انجام دادند.
- They were doing cartwheels in the park.
- آن‌ها در پارک کله‌معلق می‌زدند.
verb - intransitive
(مثل چرخ یا فرفره) دور خود چرخیدن، چرخ زدن، کله‌معلق زدن
- She cartwheeled across the floor.
- روی زمین چرخ زد.
- The car hit the pole and then cartwheeled across the road.
- ماشین به تیر چراغ برق برخورد کرد و سپس در طول جاده کله‌معلق زد.
- The children were cartwheeling across the lawn.
- بچه‌ها روی چمن‌ها کله‌معلق می‌زدند.
noun informal
انگلیسی آمریکایی سکه‌ی درشت (به‌ویژه یک دلاری نقره)
- I have a cartwheel.
- یه سکه‌ی درشت دارم.
- He lost his cartwheel.
- سکه‌ی درشتش رو گم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cartwheel

  1. noun A dollar made of silver
    Synonyms: somersault, coin, silver-dollar, handspring, tumble

ارجاع به لغت cartwheel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cartwheel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cartwheel

لغات نزدیک cartwheel

پیشنهاد بهبود معانی