پیله، پیله کرم ابریشم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He picked up the baby and cocooned it in a blanket.
او بچه را بلند کرد و در پتویی پیچید.
A teacher who had been cocooned in a remote village and had lost touch with the world.
معلمی که در ده دورافتادهای منزوی شده بود و از دنیا خبری نداشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cocoon» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cocoon