آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ آذر ۱۴۰۴

    Cocoon

    kəˈkuːn kəˈkuːn

    گذشته‌ی ساده:

    cocooned

    شکل سوم:

    cocooned

    سوم‌شخص مفرد:

    cocoons

    وجه وصفی حال:

    cocooning

    شکل جمع:

    cocoons

    معنی cocoon | جمله با cocoon

    noun countable

    حشره‌شناسی پیله

    cocoon, پیله

    The silkworm spins a soft cocoon around itself before becoming a moth.

    کرم ابریشم پیش‌از تبدیل شدن به پروانه، پیله‌ای نرم دور خود می‌تند.

    Inside the cocoon, the insect undergoes complex changes during the pupa stage.

    درون پیله، حشره در مرحله‌ی شفیرگی دگرگونی‌های پیچیده‌ای را پشت سر می‌گذارد.

    noun singular countable

    محیط آرام و امن، فضای محافظت‌شده، دایره‌ی امن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The small village offered a peaceful cocoon far from the noise of the city.

    آن روستای کوچک، محیط امن و آرامی دور از هیاهوی شهر فراهم می‌کرد.

    Traveling alone forced her to step outside the cocoon she had built around herself.

    تنهایی سفر کردن، او را مجبور کرد از دایره‌ی امنی که دور خود ساخته بود، بیرون بیاید.

    verb - transitive

    محافظت کردن، پناه دادن، از آسیب دور نگه داشتن، ایمن کردن

    They lived in a small town, cocooned from the chaos of the big cities.

    آن‌ها در شهری کوچک زندگی می‌کردند و از هرج‌ومرج شهرهای بزرگ محفوظ بودند.

    The wealthy family tried to cocoon their children from any form of hardship.

    آن خانواده‌ی ثروتمند تلاش می‌کردند فرزندانشان را در برابر هرگونه سختی ایمن نگه دارند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A teacher who had been cocooned in a remote village and had lost touch with the world.

    معلمی که در ده دورافتاده‌ای منزوی شده بود و از دنیا خبری نداشت.

    He picked up the baby and cocooned it in a blanket.

    او بچه را بلند کرد و در پتویی پیچید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cocoon

    1. verb protect with covering
      Synonyms:
      wrap cover pad cushion envelop insulate encase swaddle swathe
    1. noun a covering object
      Synonyms:
      silky case pupa chrysalis

    ارجاع به لغت cocoon

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cocoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cocoon

    لغات نزدیک cocoon

    • - coconut oil
    • - coconut palm
    • - cocoon
    • - cocotte
    • - cocozelle
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.