Cocoon

kəˈkuːn kəˈkuːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    پیله، پیله کرم ابریشم
    • - He picked up the baby and cocooned it in a blanket.
    • - او بچه را بلند کرد و در پتویی پیچید.
    • - A teacher who had been cocooned in a remote village and had lost touch with the world.
    • - معلمی که در ده دورافتاده‌ای منزوی شده بود و از دنیا خبری نداشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cocoon

  1. verb protect with covering
    Synonyms: cushion, encase, envelop, insulate, pad, swaddle, swathe, truss, wrap

ارجاع به لغت cocoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cocoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cocoon

لغات نزدیک cocoon

پیشنهاد بهبود معانی