گذشتهی ساده:
kennelledشکل سوم:
kennelledسومشخص مفرد:
kennelsوجه وصفی حال:
kennellingشکل جمع:
kennelsدر لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، در لانه قراردادن، لانه کردن، لانه سگ یا روباه
جوی، مجرای آب خیابان، کانال، مجرای کوچک، ناودان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He keeps a kennel of hounds.
او یک دسته سگ تازی دارد.
Foxes kennel on the hillside.
روباه در کنار تپه لانه میکند.
He kennels his dog during daytime.
او روزها سگش را در لانه نگه میدارد.
Foreign workers were kennelled in an old building.
کارگران خارجی را در بیغولهای جا داده بودند.
We must show our love and affection but kennel our anger and hatred.
ما باید عشق و محبت خود را نشان بدهیم؛ ولی خشم و تنفر خود را مهار کنیم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «kennel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/kennel