با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Lead-in

ˈliːd ɪn ˈliːd ɪn ˈliːd ɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
مقدمه (معمولاً در شروع برنامه‌های تلویزیونی یا رادیویی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The presenter used a captivating video clip as a lead-in for the TV program.
- مجری از یک کلیپ ویدئویی جذاب به عنوان مقدمه برای برنامه‌ی تلویزیونی استفاده کرد.
- The host used a jingle as a lead-in to the start of the radio show.
- مجری از یک صدای جرینگ جرینگ به عنوان مقدمه‌ای برای شروع برنامه‌ی رادیویی استفاده کرد.
noun
سیم ورودی
- The lead-in for the television was not properly connected, causing a weak signal.
- سیم ورودی تلویزیون به‌درستی وصل نشده بود که باعث شد سیگنال ضعیف باشد.
- The lead-in for the internet router was too short.
- سیم ورودی روتر اینترنت خیلی کوتاه بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lead-in

  1. noun A short section of preliminary remarks
    Synonyms: foreword, induction, introduction, overture, preamble, lead, preface, prelude, prolegomenon, prologue, lede

ارجاع به لغت lead-in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lead-in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lead-in

لغات نزدیک lead-in

پیشنهاد بهبود معانی