فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Lead-in

ˈliːd ɪn ˈliːd ɪn ˈliːd ɪn

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

مقدمه (معمولاً در شروع برنامه‌های تلویزیونی یا رادیویی)

The presenter used a captivating video clip as a lead-in for the TV program.

مجری از یک کلیپ ویدئویی جذاب به عنوان مقدمه برای برنامه‌ی تلویزیونی استفاده کرد.

The host used a jingle as a lead-in to the start of the radio show.

مجری از یک صدای جرینگ جرینگ به عنوان مقدمه‌ای برای شروع برنامه‌ی رادیویی استفاده کرد.

noun

سیم ورودی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The lead-in for the television was not properly connected, causing a weak signal.

سیم ورودی تلویزیون به‌درستی وصل نشده بود که باعث شد سیگنال ضعیف باشد.

The lead-in for the internet router was too short.

سیم ورودی روتر اینترنت خیلی کوتاه بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lead-in

  1. noun a short section of preliminary remarks
    Synonyms:
    introduction preface prelude prologue foreword lead overture preamble induction lede prolegomenon

ارجاع به لغت lead-in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lead-in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lead-in

لغات نزدیک lead-in

پیشنهاد بهبود معانی