۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Mule

mjuːl mjuːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mules

توضیحات

در معنای ششم همچنین می‌توان از Moscow mule به‌جای mule استفاده کرد.

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای ششم: Mule

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی قاطر، استر، خراسب (حاصل جفت‌گیری اسب ماده و الاغ نر) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She hitched the mule to the cart and set off for town.
- او قاطر را به گاری بست و به‌سمت شهر به راه افتاد.
- Farmers often use mules for plowing fields.
- کشاورزان معمولاً از استرها برای شخم زدن مزارع استفاده می‌کنند.
noun slang countable
قاچاقچی مواد غیرقانونی (به‌ویژه موادمخدر)
- The mule claimed he didn't know what he was carrying.
- قاچاقچی ادعا کرد که نمی‌دانسته درحال حمل چه چیزی است.
- Authorities are cracking down on mules working for drug cartels.
- مقامات درحال سرکوب قاچاقچیانی هستند که برای کارتل‌های موادمخدر کار می‌کنند.
noun countable
پوشاک دمپایی سربسته‌ی زنانه، کفش سربسته‌ی زنانه
- I prefer wearing mules during the summer.
- ترجیح می‌دهم که در تابستان دمپایی سربسته‌ بپوشم.
- Her new mules had a chic and modern design.
- کفش‌های سربسته‌ی جدید او طراحی شیک و مدرنی داشتند.
noun countable
(فرد) یک‌دنده، لج‌باز، کله‌شق، خودرأی، خیره‌سر
- He’s such a mule that he refuses to ask for help.
- او به‌قدری لج‌باز است که حاضر نیست از کسی کمک بخواهد.
- No matter how many times I explain, he is such a mule that he won't listen.
- فرق نمی‌کنه که چند دفعه توضیح بدم، اون اون‌قدر کله‌شقه که گوش نمی‌ده.
noun countable
دستگاه نخ‌ریسی، دستگاه ریسندگی
- Operating a mule requires a high degree of skill.
- کار با دستگاه ریسندگی نیازمند مهارت بالایی است.
- The foreman inspected the mule to ensure it was running properly.
- سرکارگر دستگاه نخ‌ریسی را بررسی کرد تا مطمئن شود که به‌‌درستی کار می‌کند.
noun countable
قاطر مسکو (نوعی کوکتل که از ودکا، آب‌جوی زنجبیل و آب‌لیمو تهیه شده و معمولاً در لیوان‌های مسی سرو می‌شود)
- The Mule is known for its distinctive copper mug.
- نوشیدنی قاطر مسکو به‌خاطر لیوان مسی خاصش معروف است.
- She garnished her mule with fresh mint leaves.
- او نوشیدنی قاطر مسکوی خود را با برگ‌های تازه‌ی نعناع تزئین کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mule

  1. noun the hybrid offspring of a donkey and a horse; esp., the offspring of a jackass and a mare: mules are nearly always sterile
    Synonyms:
    ass jack donkey hybrid crossbreed jackass jenny hinny hinney burro slipper scuff spinner army mule Missouri mule

ارجاع به لغت mule

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mule» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mule

لغات نزدیک mule

پیشنهاد بهبود معانی