شکل جمع:
nipplesنوک پستان
The baby eagerly latched onto its mother's nipple.
بچه با اشتیاق به نوک پستان مادرش چسبید.
The cold air caused her nipples to harden.
هوای سرد باعث شد نوک پستانش سفت شود.
انگلیسی آمریکایی سر پستانک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mother sterilized the nipple before giving it to her baby.
مادر سر پستانک را قبل از دادن آن به نوزادش استریل کرد.
The baby eagerly sucked on the nipple of the bottle.
بچه مشتاقانه سر پستانک شیشهشیر را میمکید.
مغزی (لوله)
The plumber connected the two pipes with a nipple.
لولهکش دو لوله را با یک مغزی به هم وصل کرد.
The plumber unscrewed the nipple from the pipe.
لولهکش مغزی را از لوله باز کرد.
گریسخور
The technician used a specialized tool to remove the old nipple from the bearing.
تکنسین از یک ابزار تخصصی برای خارج کردن گریسخور قدیمی از یاتاقان استفاده کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nipple» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nipple