فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Nipple

ˈnɪpl ˈnɪpl

شکل جمع:

nipples

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

نوک پستان

The baby eagerly latched onto its mother's nipple.

بچه با اشتیاق به نوک پستان مادرش چسبید.

The cold air caused her nipples to harden.

هوای سرد باعث شد نوک پستانش سفت شود.

noun countable

انگلیسی آمریکایی سر پستانک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The mother sterilized the nipple before giving it to her baby.

مادر سر پستانک را قبل از دادن آن به نوزادش استریل کرد.

The baby eagerly sucked on the nipple of the bottle.

بچه مشتاقانه سر پستانک شیشه‌شیر را می‌مکید.

noun countable

مغزی (لوله)

The plumber connected the two pipes with a nipple.

لوله‌کش دو لوله را با یک مغزی به هم وصل کرد.

The plumber unscrewed the nipple from the pipe.

لوله‌کش مغزی را از لوله باز کرد.

noun countable

گریس‌خور

The technician used a specialized tool to remove the old nipple from the bearing.

تکنسین از یک ابزار تخصصی برای خارج کردن گریس‌خور قدیمی از یاتاقان استفاده کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nipple

  1. noun the small projection of a mammary gland
    Synonyms:
    breast teat tit mammilla mamilla papilla udder dug pap areola mammary mammary-gland teatlike object pacifier

ارجاع به لغت nipple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nipple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nipple

لغات نزدیک nipple

پیشنهاد بهبود معانی