با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Nipple

ˈnɪpl ˈnɪpl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    nipples

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
نوک پستان
- The baby eagerly latched onto its mother's nipple.
- بچه با اشتیاق به نوک پستان مادرش چسبید.
- The cold air caused her nipples to harden.
- هوای سرد باعث شد نوک پستانش سفت شود.
noun countable
انگلیسی آمریکایی سر پستانک
- The mother sterilized the nipple before giving it to her baby.
- مادر سر پستانک را قبل از دادن آن به نوزادش استریل کرد.
- The baby eagerly sucked on the nipple of the bottle.
- بچه مشتاقانه سر پستانک شیشه‌شیر را می‌مکید.
noun countable
مغزی (لوله)
- The plumber connected the two pipes with a nipple.
- لوله‌کش دو لوله را با یک مغزی به هم وصل کرد.
- The plumber unscrewed the nipple from the pipe.
- لوله‌کش مغزی را از لوله باز کرد.
noun countable
گریس‌خور
- The technician used a specialized tool to remove the old nipple from the bearing.
- تکنسین از یک ابزار تخصصی برای خارج کردن گریس‌خور قدیمی از یاتاقان استفاده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nipple

  1. noun The small projection of a mammary gland
    Synonyms: mammilla, teat, dug, pap, tit, papilla, areola, mammary, mammary-gland, teatlike object, breast, udder, mamilla, pacifier

ارجاع به لغت nipple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nipple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nipple

لغات نزدیک nipple

پیشنهاد بهبود معانی