۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Provost

ˈproʊvoʊst ˈprɒvəst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
رئیس، شهردار، کشیش، ناظم دانشکده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد provost

  1. noun
    Synonyms:
    officer head chief director administrator supervisor executive official keeper magistrate jailer

ارجاع به لغت provost

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «provost» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/provost

لغات نزدیک provost

پیشنهاد بهبود معانی