با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Stepped

stɛpt stɛpt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل step

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- She stepped on the ladder.
- پا روی نردبان گذاشت.
- He stepped on my foot.
- پا روی پایم گذاشت.
adjective
پلکانی، پله‌دار
- The garden featured a stepped design.
- باغ دارای طرحی پلکانی بود.
- tepped terrace
- تراس پله‌دار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stepped

  1. verb To move rhythmically to music, using patterns of steps or gestures
    Synonyms: hoofed, footed, danced
  2. verb Put down or press the foot, place the foot
    Synonyms: moved, trodden, walked, strid, advanced, paced, hoofed, trod, strutted, hopped, minced, staged, rounded, hurried, ranked, processed, marched, planed, measured, passed, maneuvered, levelled, descended, graded, ascended, danced, receded, coursed, footed
  3. verb Measure (distances) by pacing
    Synonyms: paced
  4. verb Treat badly
    Synonyms: ill-treated, ill-used, abused, maltreated, mistreated

ارجاع به لغت stepped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stepped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stepped

لغات نزدیک stepped

پیشنهاد بهبود معانی