فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

بست به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

بند، چفت

فونتیک فارسی

bast
اسم
fastening, brace, clamp, bond, fastener, clasp, clinch, joint, splice, bind, latch, connection, connective, buckle, closure

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- تخته‌هایی که با بست‌های فلزی به هم وصل شده‌اند

- planks joined together with metal clamps

- بست کیف در حین پیاده‌روی شکست.

- The fastening on the backpack broke during the hike.
پناهگاه

فونتیک فارسی

bast
اسم
sanctuary, sit-in place

- آن‌ها در طوفان به بست قدیمی در کلیسا پناه بردند.

- They found sanctuary in the old church during the storm.

- پیدا کردن بستی راحت برای جلسات طولانی بسیار مهم است.

- Finding a comfortable sit-in place is crucial for long meetings.
واحد کشیدن تریاک

فونتیک فارسی

bast
اسم
a dose of opium used at a time

- او یک بست تریاک را برای کنترل دردش تجویز کرد.

- He prescribed a dose of opium used at a time for his pain management.

- یک بست تریاک در یک زمان می‌تواند برای تسکین درد شدید مؤثر باشد.

- A dose of opium used at a time can be effective for severe pain relief.
بستن

فونتیک فارسی

-bast
سازه‌ی پیوندی
a combining form that means "fastening" or "binding"

- بن‌بست

- deadlock

- داربست

- scaffold
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بست

  1. مترادف:
    باغ گلزار میوه‌زار
  1. مترادف:
    پشته زمین ناهموار گریوه
  1. مترادف:
    محور سنگ آسیا
  1. مترادف:
    گندم برشته گندم بریان
  1. مترادف:
    اسم
  1. مترادف:
    بند قید چفت سد
  1. مترادف:
    مسدود
  1. مترادف:
    عقده گره گیره گیر
  1. مترادف:
    تحصن
  1. مترادف:
    تحصنگاه بستگاه
  1. مترادف:
    شش‌نخود تریاک

ارجاع به لغت بست

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بست» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بست

لغات نزدیک بست

پیشنهاد بهبود معانی