زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

تکلیف به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / taklif /

duty, task, devoir, charge, work

وظیفه

اطاعت اولین تکلیف یک سرباز است.

Obedience is the first duty of a soldier.

تکلیف فرزند نسبت به والدین

duty of a child toward the parents

اسم
فونتیک فارسی / taklif /

homework, assignment

مشق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

به هر یک از بچه‌ها تکلیف منزل هم می‌دهند.

Each child is also given homework.

معلم یک تکلیف هماهنگ و برابر به دانش‌آموزان داد.

The teacher gave the students a co-ordinate assignment.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تکلیف

  1. مترادف:
    اسم
  1. مترادف:
    رسالت فریضه مسئولیت نقش وظیفه
  1. مترادف:
    مشق
  1. مترادف:
    بلوغ
  1. مترادف:
    سخت شاق زحمت فوق‌العاده
  1. مترادف:
    اصرار تاکید
  1. مترادف:
    مصادره
  1. مترادف:
    به‌رنج افکندن
  1. مترادف:
    به گردن‌گذاشتن
  1. مترادف:
    به سن بلوغ رسیدن

ارجاع به لغت تکلیف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تکلیف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تکلیف

لغات نزدیک تکلیف

پیشنهاد بهبود معانی