آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

تکلیف به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / taklif /

duty, task, devoir, charge, work

duty

task

devoir

charge

work

وظیفه

اطاعت اولین تکلیف یک سرباز است.

Obedience is the first duty of a soldier.

تکلیف فرزند نسبت به والدین

duty of a child toward the parents

اسم
فونتیک فارسی / taklif /

homework, assignment

homework

assignment

مشق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

به هر یک از بچه‌ها تکلیف منزل هم می‌دهند.

Each child is also given homework.

معلم یک تکلیف هماهنگ و برابر به دانش‌آموزان داد.

The teacher gave the students a co-ordinate assignment.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تکلیف

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:
مترادف:
مترادف:
سخت شاق زحمت فوق‌العاده
مترادف:
مترادف:
مترادف:
به‌رنج افکندن
مترادف:
به گردن‌گذاشتن
مترادف:
به سن بلوغ رسیدن

ارجاع به لغت تکلیف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تکلیف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تکلیف

لغات نزدیک تکلیف

پیشنهاد بهبود معانی