- فعال در کمک به بینوایان
- عضو فعال حزب
- او در این طرح نقش فعال داشت.
- او شرکت کنندهای فعال در بحث بوده است.
- آتشفشان بعد از سالها خفتگی فعال شد.
- بچهها شرکتکنندگان فعال در بازی بودند.
- باید فعال شوم و ورزش را شروع کنم.
- کودک فعال دور پارک چرخید.
- ساعتهای فعال مغازه از 9 صبح تا 6 بعدازظهر است.
- مدار فعال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فعال» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/فعال