با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

لب به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • (کالبدشناسی) دو لایه‌ی گوشتی در بالا و پایین دهان
  • فونتیک فارسی

    lab
  • اسم
    lip, labium, chilo-, chil-
    • - لب بالا

    • - the upper lip
    • - از ابتدا تا انتهای جلسه سخنی به لب نیاورد.

    • - Throughout the meeting she remained mute.
    • - او لب‌های کلفتی دارد.

    • - he has thick lips.
    • - مهر سکوت بر لب نهاده، خاموش

    • - tight-lipped
    • - زن دلواپس، لب زیرین خود را می‌جوید.

    • - The anxious woman gnawed at her underlip.
  • کناره، لبه
  • فونتیک فارسی

    lab
  • اسم
    bank, brink, rim, border, edge, ledge
    • - دوباره سرم به لب تاقچه خورد!

    • - I bumped my head on the edge of the shelf again!
    • - به‌طور خطرناکی لب پرتگاه ایستاده بود.

    • - He was standing precariously on the edge of the precipice.
    • - رفتیم لب دریا

    • - we went to the seaside
    • - تا لب گور

    • - to the end of one's life
  • (زیست‌شناسی) لخته، لپ، لبک
  • فونتیک فارسی

    lob
  • اسم
    lobe, labium
    • - یک لب مغز

    • - lobe of the brain
    • - شش چپ از دو لب تشکیل شده‌است.

    • - The left lung is made up of two lobes.
  • چکیده، گزیده، خلاصه
  • فونتیک فارسی

    lob
  • اسم
    gist, pith, core, sense, purport, kernel, meat, point, juice, main part
    • - لب سخنان او

    • - the core of his speech
    • - لب آن مصوبه را به‌صورت خلاصه ارائه دادند.

    • - The sense of the decision was presented in a summary.
    • - لب مطلب

    • - gist
    • - لب کلام

    • - nitty-gritty
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد لب

ارجاع به لغت لب

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «لب» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/لب

لغات نزدیک لب

پیشنهاد بهبود معانی