با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

منسجم به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

محکم، دارای انسجام

فونتیک فارسی

monsajem
صفت
cohesive, coherent, integrated, knit, consistent, forcible, solid, well-wrought

- منسجم بودن

- to cohere, to be coherent, to be consistent, to be well-wrought

- طراحی منسجم وبسایت برای کاربران پیدا کردن چیزی را که به دنبالش بودند، راحت کرده بود.

- The cohesive design of the website made it easy for users to find what they were looking for.

- مقاله ساختار منسجمی نداشت.

- The essay lacked a coherent structure.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد منسجم

ارجاع به لغت منسجم

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «منسجم» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/منسجم

لغات نزدیک منسجم

پیشنهاد بهبود معانی