آخرین به‌روزرسانی:

نقش به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / naghsh /

design, drawing, picture, outline, sketch, mark, shape, painting, image, portrait

تصویر، شکل

بشقابی با نقش گل

a dish with a flower design

او را از روی نقش کفش‌هایش در گل شناختند.

They found out his identity through the marks left by his shoes in the mud.

اسم
فونتیک فارسی / naghsh /

role, character, part, personification, impersonation

رل یا کاراکتر هنرپیشه‌ی تئاتر و سینما و غیره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

اکبر در این نمایش نقش یک گدا را بازی می‌کند.

In this play, Akbar plays the role of a beggar.

او در آن فیلم نقش ناپلئون را بازی می‌کند.

In that film he impersonates Napoleon.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

او در این تیم نقش کلیدی دارد.

He has a key role in this team.

اسم
فونتیک فارسی / naghsh /

part, role, function, factor

عملکرد

نقش دولت در ایجاد کار

the government's role in creating jobs

نقش آموزش در جامعه‌ی ما

the function of education in our society

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد نقش

  1. مترادف:
    پرتره پیکره ترسیم تصویر تمثال شکل شمایل صورت طرح عکس نگار نگاره
  1. مترادف:
    اثر رد نشان
  1. مترادف:
    رل کار وظیفه

ارجاع به لغت نقش

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نقش» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نقش

لغات نزدیک نقش

پیشنهاد بهبود معانی