جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "س"
س!
سائق
سائق زندگی
سائقه
سائل
سائوپولو
سائوتومه و پرنسیپ
سائیدگی
سائیدن با مالیدن چیزی زبر
سائیدن با مالیدن صابون
ساب شست
ساباط
ساباندن
سابعا
سابق
سابق الذکر
سابق براین
سابقا
سابقه
سابقه بد
سابقه خدمت
سابقه دار
سابقه دشمنی
سابقه و لاحقه
سابقی
سابود
سابیدن به طور نرم
ساترپوشنده
ساترن
ساتگین
ساتن
ساتن مانند
ساتورن
ساتیر
ساج
ساچمه
ساچمه بزرگ سربی
ساچمه سربی در ماهیگیری
ساچمه گوزنی
ساچمه های گلوله افشان
ساحت
ساحت بخشی از کلیسا
ساحر
ساحر و حکیم باشی در برخی قبایل بدوی
ساحره
ساحل
ساحل رود
ساحل رودخانه
ساحل شنی
ساحل عاج
ساحلی
ساخارین
ساخالین
ساخت
ساخت انگلیس
ساخت شده از پشم
ساخت شش وجهی
ساخت شناسی
ساخت شناسی واژگانی
ساخت کار
ساخت کاری
ساخت گرایی
ساخت لانه زنبوری
ساخت میهن
ساخت و پاخت
ساخت و پاخت کردن
ساخت واژه
ساختار
ساختار اجتماعی
ساختار بنیادین
ساختار را عوض کردن
ساختار شعر
ساختار شناسی
ساختارگرای
ساختارگرایی
ساختاره
ساختاری
ساختگی
ساختگی بودن
ساختگی کردن
ساختمان
ساختمان آپارتمان
ساختمان آپارتمانی
ساختمان اپرا
ساختمان اشغال شده
ساختمان اصلی
ساختمان الحاقی
ساختمان بخشداری
ساختمان بدن جاندار
ساختمان بدن گیاه
ساختمان برای استحمام
ساختمان برای نگهداری پرنده
ساختمان بزرگ
ساختمان بسیار بلند
ساختمان بنیاد
ساختمان بی آسانسور
ساختمان پیوست
ساختمان تالار
ساختمان چندین اشکوبه
ساختمان خوابگاه
ساختمان خوراک خوری
ساختمان دادگستری
ساختمان دانشکده
ساختمان در خطر آتش سوزی
ساختمان سازی
ساختمان سربازخانه
ساختمان سنگی
ساختمان سینما
ساختمان شلوغ
ساختمان شهرداری
ساختمان ضمیمه
ساختمان عضلانی
ساختمان فرعی
ساختمان کنارین
ساختمان کوچک و یک طبقه
ساختمان گرد
ساختمان گنبددار
ساختمان مبلغین
ساختمان مجاور ساختمان اصلی
ساختمان مدرسه
ساختمان مدرسه عالی
ساختمان موسسه
ساختمان ویژه رقص و نمایش و قمار
ساختمان همبست
ساختمانی
ساختن
ساختن آبراه
ساختن آهن ورزیده از چدن
ساختن از راه ذوب کردن و در قالب ریختن
ساختن با ابزار
ساختن با چپر
ساختن با چرخاندن
ساختن با دقت
ساختن با زحمت و دقت
ساختن با سیمان و شن
ساختن با مهارت
ساختن بنای بلند
ساختن به
ساختن ساختمان
ساختن طبق سفارش
ساختن طبق نقشه
ساختن طرح های مختلف با نخ و انگشتان
ساختن گذرگاه
ساختن و به کار بردن تلفن
ساختن و کار گذاشتن دندان مصنوعی
ساختن هنرمندانه با دست
ساخته
ساخته انسان
ساخته شده از
ساخته شده از آرد
ساخته شده از برنج
ساخته شده از پارچه پشمی
ساخته شده از پارچه نخی خاکی
ساخته شده از پشم
ساخته شده از ترکه بافته
ساخته شده از جودوسر
ساخته شده از چوب
ساخته شده از ساقه جودوسر
ساخته شده از سنگ آتشزنه
ساخته شده از سیم
ساخته شده از شاخ
ساخته شده از شیشه
ساخته شده از صدف مروارید
ساخته شده از عصب
ساخته شده از فلز
ساخته شده از فلز روکش طلا دار
ساخته شده از کنف
ساخته شده از گندم خالص
ساخته شده از ماشوره
ساخته شده از موم
ساخته شده از نقره تمام عیار
ساخته شده از نی
ساخته شده برای دست راست
ساخته شده برای روی میز
ساخته شده بنابه دستور مشتری
ساختی
ساختیان
ساخلو
ساد
سادات
سادخوی
سادخویی
سادسا
سادگی
سادگی مفرط
سادگی و بی پیرایگی
سادومازوخیست
سادومازوخیستی
سادومازوخیسم
ساده
ساده انگار
ساده انگارانه
ساده انگاری
ساده بافت
ساده پندار
ساده پندارانه
ساده دل
ساده دلانه
ساده دلی
ساده سازی
ساده سازی افراط آمیز
ساده شدنی
ساده شده و سطحی
ساده کردن
ساده کردن کسر
ساده لوح
ساده لوحانه
ساده لوحی
ساده نشدنی
ساده و پر بازده
ساده و دلپذیر
ساده و روستایی
ساده و زیبا
ساده و سنتی
ساده و طبیعی
ساده و قابل فهم سازی
ساده و معتدل
سادیست
سادیستی
سار
سارا
ساران
سارایوو
ساربان
ساردنی
ساردین
سارق
سارق اسب
سارق خانه ها
سارق دزد
سارق گاو
سارق منازل
سارکوما
سارلند
ساروج
ساروج پوش کردن
ساروج پوشی
ساروج کردن
سارونگ
ساره
ساری
ساز
ساز آمدن
ساز افزار
ساز بادی
ساز بادی چوبی
ساز بادی زدن
ساز برقی
ساز بم
ساز دارای صدای زیر
ساز دولول
ساز دهنی نی لبکی
ساز زدن
ساز زهی
ساز زهی زدن
ساز ضربی
ساز کلیدی
ساز کوبشی
ساز کوبه ای
ساز و برگ
ساز و برگ اسب
ساز و برگ دادن
ساز و برگ دان
ساز و برگ نظامیان
ساز و کار
ساز و کار پدفندی
ساز و کار خودمهار
سازآرایی
سازا
سازدهنی
ساززدن درمعابر
ساززن
سازش
سازش پذیر
سازش کردن
سازش ناپذیر
سازشنامه
سازکردن
سازگار
سازگار بودن
سازگار بودن با
سازگار شدن
سازگار کردن
سازگارانه
سازگاری
سازگاری با محیط
سازگاری شدن با محیط
سازگاری مجدد
سازگان
سازگان آبرسانی
سازگان اجتماعی
سازگان اوزان
سازگان ایمنی
سازگان دار کردن
سازگان دهی
سازگان زمین مرکزی
سازگان زیستی
سازگان ساز
سازگان سیاسی
سازگان صدا رسانی در محل های عمومی
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
18
19
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return