remainder, left (behind), leftover, relic
remainder
left
leftover
relic
بازماندهی پارچه برای درست کردن یک دستمال جیبی کاملا اندازه بود.
The remainder of the fabric was just enough to make a handkerchief.
بازماندهی پیتزا
the remainder of the pizza
heir, survivor, surviving relative
heir
survivor
surviving relative
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
این پسر تنها بازماندهی آن مرحوم است.
This boy is the sole heir of the deceased.
بازماندهی تاجر ثروتمند
the wealthy businessman's heir
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بازمانده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بازمانده