tribulation, distress, misery, travail, pain, wrench, ordeal, sting, anguish, gyp, hassle, retribution
عذاب هنرمند در یک محیط سرکوبگر
the travail of an artist in a repressive environment
با اینکه با عذابهای زیادی در زندگیاش مواجه شد، تابآور و مصمم ماند.
Despite facing many tribulations in her life, she remained resilient and determined.
عذاب او برای پیدا کردن کار در یک بازار رقابتی در نهایت نتیجهبخش بود.
His travail to find a job in a competitive market paid off in the end.
torture, torment, agony
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
عذاب مادری که پسرش درحال مرگ بود
the torment of the mother whose son was dying
نشستن در آن کلاس و گوش دادن به حرفهای او برایم عذاب بزرگی بود.
Sitting in that class and listening to his words was a great torture for me.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «عذاب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عذاب