با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Antiquity

ænˈtɪkwəti ænˈtɪkwəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
عهد عتیق، روزگار باستان، قدمت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a rug of great antiquity
- فرشی بسیار کهنسال
- legends of antiquity
- افسانه‌های باستان
- the antiquity of Nowruz customs
- قدمت رسوم نوروزی
- The relics left by antiquity.
- آثاری که باستانیان از خود به جا گذاشته‌اند.
- the people of antiquity
- مردم دوران باستان
- the Cairo museum of antiquities
- موزه‌ی آثار باستانی قاهره
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد antiquity

  1. noun old object
    Synonyms: antique, relic, ruin
  2. noun oldness
    Synonyms: age, ancientness, antiqueness, archaicism, archaism, elderliness, hoariness, old age, venerableness
    Antonyms: convention, modernity, newness
  3. noun distant past
    Synonyms: ancient time(s), classical times, days of old, days of yore, former age, old days, olden days, remote time, time immemorial
    Antonyms: now

ارجاع به لغت antiquity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «antiquity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/antiquity

لغات نزدیک antiquity

پیشنهاد بهبود معانی