با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Betimes

biˈtaɪmz bɪˈtaɪmz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adverb
    به‌هنگام، به‌موقع، زود، صبح زود، در اولین فرصت
    • - He awoke betimes.
    • - زود از خواب برخاست.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد betimes

  1. adverb Before the expected time
    Synonyms: early, ahead, beforehand
  2. adverb Once in a while; at times
    Synonyms: occasionally, sometimes, intermittently, anon, early, periodically, prematurely, seasonably, shortly, sporadically, soon, speedily

ارجاع به لغت betimes

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «betimes» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/betimes

لغات نزدیک betimes

پیشنهاد بهبود معانی