با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Betrothed

bɪˈtroʊðd bɪˈtrəʊðd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
نامزد شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The betrothed are getting ready for marriage.
- نامزدها برای ازدواج آماده می‌شوند.
- He is betrothed to my cousin.
- او نامزد دختر عموی من است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد betrothed

  1. verb Give to in marriage
    Synonyms: engaged, espoused, plighted, bound, promised, vowed, pledged, contracted, assured
    Antonyms: left, separated, divorced
  2. adjective Pledged to marry
    Synonyms: affianced, engaged, bespoken, intended, plighted
  3. noun A person to whom one is engaged to be married
    Synonyms: fiancé, fiancée, intended

ارجاع به لغت betrothed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «betrothed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/betrothed

لغات نزدیک betrothed

پیشنهاد بهبود معانی