با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Betroth

bɪˈtroʊð bɪˈtroʊð bɪˈtrəʊð
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    نامزد کردن، مراسم نامزدی به جا آوردن
    • - He betrothed his daughter to the stranger.
    • - او دختر خود را به نامزدی مرد غریبه درآورد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد betroth

  1. verb marry
    Synonyms: affiance, become engaged, bind, commit, contract, engage, espouse, give one’s hand, make compact, plight faith, plight troth, promise, tie oneself to, vow
    Antonyms: divorce, leave, separate

ارجاع به لغت betroth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «betroth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/betroth

لغات نزدیک betroth

پیشنهاد بهبود معانی