شکل جمع:
cheesesپنیر
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to live on bread and cheese
با نان و پنیر زندگی کردن
He's a big cheese.
خیلی خرش میره.
Cheese it!
ولم کن بابا!
(عامیانه) عصبانی
(هنگام عکس برداشتن) لبخند بزن (بزنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cheese» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cheese