با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Earthquake

ˈɜrːθkweɪk ˈɜːθkweɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    earthquakes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    زمین‌شناسی زمین‌لرزه، زلزله
    • - The earthquake was so strong that it could be felt for miles around.
    • - شدت زمین‌لرزه به حدی بود که تا مایل‌ها اطراف آن احساس شد.
    • - After the earthquake, many people were left homeless.
    • - پس از زلزله بسیاری از مردم آواره شدند.
    • - The earthquake caused minor structural damage.
    • - این زمین‌لرزه خسارات سازه‌ای جزئی به بار آورد.
    • - 3.9 Magnitude earthquake hit Melard, Iran.
    • - زلزله‌ی ۳/۹ ریشتری ملارد را لرزاند.
    • - In 1906 an earthquake destroyed much of San Francisco.
    • - در ۱۹۰۶ زلزله بخش عظیمی از سان فرانسیسکو را ویران کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد earthquake

  1. noun tremor from inside the earth
    Synonyms: convulsion, fault, macroseism, microseism, movement, quake, quaker, seimicity, seism, seismism, shake, shock, slip, temblor, trembler, undulation, upheaval

ارجاع به لغت earthquake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «earthquake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/earthquake

لغات نزدیک earthquake

پیشنهاد بهبود معانی