آخرین به‌روزرسانی:

Fingered

American: ˈfɪŋɡərd British: ˈfɪŋɡəd

سوم‌شخص مفرد:

fingers

وجه وصفی حال:

fingering

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective

(به‌طور معمول با هایفن) دارای انگشت (به تعداد یا نوع به‌خصوص)

a four-fingered creature

موجود چهار انگشتی

adjective

گیاه‌شناسی انگشتی، انگشتسان، انگشت دار

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fingered

  1. verb examine by touch
    Synonyms:
    touched felt handled manipulated pawed thumbed palpated made identified indicated designated chosen indexed strummed pinpointed
    Antonyms:
    ignored
  1. verb to specify or inform against
    Synonyms:
    identified named recognized pinpointed placed
  1. adjective having or resembling a finger or fingers; often used in combination
    Antonyms:
    fingerless

سوال‌های رایج fingered

وجه وصفی حال fingered چی میشه؟

وجه وصفی حال fingered در زبان انگلیسی fingering است.

سوم‌شخص مفرد fingered چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد fingered در زبان انگلیسی fingers است.

ارجاع به لغت fingered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fingered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fingered

لغات نزدیک fingered

پیشنهاد بهبود معانی