سومشخص مفرد:
fingersوجه وصفی حال:
fingering(بهطور معمول با هایفن) دارای انگشت (به تعداد یا نوع بهخصوص)
a four-fingered creature
موجود چهار انگشتی
گیاهشناسی انگشتی، انگشتسان، انگشت دار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fingered» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fingered