امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fingering

ˈfɪŋɡrɪŋ ˈfɪŋɡrɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fingered
  • شکل سوم:

    fingered
  • سوم‌شخص مفرد:

    fingers

معنی

noun
ناخنک‌زنی، پنجه‌گذاری، انگشت‌کاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fingering

  1. verb Examine by touch
    Synonyms:
    touching thumbing handling feeling manipulating strumming pinpointing palpating pawing making indicating indexing identifying designating choosing
    Antonyms:
    ignoring
  1. verb To specify or inform against
    Synonyms:
    recognizing naming placing pinpointing identifying

ارجاع به لغت fingering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fingering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fingering

لغات نزدیک fingering

پیشنهاد بهبود معانی