با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Firstborn

ˈfɜːrstbɔːrn ˈfɜːstbɔːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
فرزند ارشد، نخست‌زاده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Her firstborn is named Jahangir.
- فرزند ارشدش جهانگیر نام دارد.
- In some cultures, the firstborn inherits the family's wealth and property.
- در برخی از فرهنگ‌ها، نخست‌زاده ثروت و دارایی خانواده را به ارث می‌برد.
adjective
ارشد (در خانواده)
- The firstborn daughter was always the favorite of her parents.
- دختر ارشد همیشه محبوب والدینش بود.
- the firstborn grandchild of the family
- نوه‌ی ارشد خانواده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد firstborn

  1. noun The offspring who came first in the order of birth
    Synonyms: eldest, heir, oldest, primogeniture
  2. adjective First in order of birth
    Synonyms: eldest

ارجاع به لغت firstborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «firstborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/firstborn

لغات نزدیک firstborn

پیشنهاد بهبود معانی