فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Firstborn

ˈfɜːrstbɔːrn ˈfɜːstbɔːn

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

فرزند ارشد، نخست‌زاده

Her firstborn is named Jahangir.

فرزند ارشدش جهانگیر نام دارد.

In some cultures, the firstborn inherits the family's wealth and property.

در برخی از فرهنگ‌ها، نخست‌زاده ثروت و دارایی خانواده را به ارث می‌برد.

adjective

ارشد (در خانواده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The firstborn daughter was always the favorite of her parents.

دختر ارشد همیشه محبوب والدینش بود.

the firstborn grandchild of the family

نوه‌ی ارشد خانواده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد firstborn

  1. noun the offspring who came first in the order of birth
    Synonyms:
    oldest eldest heir primogeniture
  1. adjective first in order of birth
    Synonyms:
    eldest

ارجاع به لغت firstborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «firstborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/firstborn

لغات نزدیک firstborn

پیشنهاد بهبود معانی