امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hat

hæt hæt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hats

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable A1
کلاه، کلاه کاردینالی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- to put on one's hat
- کلاه (سر) گذاشتن
- to take off one's hat
- کلاه (از سر) برداشتن
- He was wearing a black hat.
- او کلاه سیاهی برسر داشت.
- He wore three different hats but his income was still insufficient.
- او سه شغل مختلف داشت؛ ولی باز درآمدش کافی نبود.
- The soldiers were all hatted and gloved.
- همه‌ی سربازان کلاه به سر و دستکش به دست بودند.
- I take my hat off to you! you finally did it.
- دست مریزاد! بالأخره آن کار را انجام دادی.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hat

  1. noun covering for the head
    Synonyms:
    boater bonnet bowler bucket chapeau fedora headgear headpiece helmet lid millinery Panama sailor skimmer sombrero Stetson stove pipe straw tam tam o’shanter ten-gallon topper

Idioms

  • hang up one's hat

    دست از کار کشیدن، (از شغل) کناره گرفتن

  • hat in hand

    با تواضع، با فروتنی، با خضوع و خشوع

  • talk through one's hat

    (عامیانه) حرف‌های احمقانه زدن، نسنجیده سخن گفتن، یاوه‌گویی کردن

  • at the drop of a hat

    در یک چشم‌به‌هم‌زدن، فوراً، بی‌درنگ، بدون معطلی

    به‌آسانی، عین آب خوردن

ارجاع به لغت hat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hat

لغات نزدیک hat

پیشنهاد بهبود معانی