Heavyset

ˈheviˌset ˈheviˌset
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
جامد، سخته، چهارشانه، کلفت‌وکوتاه، خپل، جسم سخت‌ و جامد ‌و متراکم، کلفت، زمخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His father is a heavyset man.
- پدرش مرد چاق و چله‌ای است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد heavyset

  1. adjective Short, heavy, and solidly built
    Synonyms: compact, stocky, thick, thickset, blocky, chunky, dumpy, squat, stodgy, stubby, stumpy

ارجاع به لغت heavyset

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «heavyset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/heavyset

لغات نزدیک heavyset

پیشنهاد بهبود معانی