فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Infested

سوم‌شخص مفرد:

infests

وجه وصفی حال:

infesting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

(به‌دلیلِ حضور بیش‌ازحد عواملِ بیماری‌زای زنده) آلوده، آفت‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

an infected cot

تخت‌ِ آلوده

the infested pasture

چراگاه آفت‌زده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infested

  1. adjective overrun
    Synonyms:
    full crowded overwhelmed beset jammed
  1. adjective diseased
    Synonyms:
    lousy ratty grubby ravaged wormy

ارجاع به لغت infested

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infested» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infested

لغات نزدیک infested

پیشنهاد بهبود معانی