فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Lake

leɪk leɪk

شکل جمع:

lakes

توضیحات:

در معنای چهارم همچنین می‌توان از laky به‌جای lake استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

دریاچه (ناحیه‌ای وسیع از آب که توسط خشکی احاطه شده و معمولاً در زمین‌های پست یا گودال‌ها قرار دارد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

Lake Urumiah

دریاچه‌ی ارومیه

the lake behind Karaj Dam

دریاچه‌ی پشت سد کرج

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a lake of hardened lava

دریاچه‌ای از گدازه‌ی سفت‌شده

noun countable

رنگ‌دانه‌ی لاکی (رنگ‌دانه‌ی قرمز مایل به بنفشی که از لاک یا کوشنیال تهیه می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Lake pigments are often used in cosmetics.

رنگ‌دانه‌های لاکی اغلب در لوازم آرایشی استفاده می‌شوند.

The ancient Egyptians used lakes to create vivid colors in their artwork.

مصریان باستان برای ایجاد رنگ‌های زنده در آثار هنری خود از رنگ‌دانه‌های لاکی استفاده می‌کردند.

noun uncountable

رنگ لاکی، قرمز لاکی، کارمین (رنگی در طیف قرمز روشن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

مشاهده

The ancient manuscript was illuminated with a striking lake.

نسخه‌ی خطی باستانی با رنگ لاکی خیره‌کننده‌ای مزین شده بود.

The artist used lake to add intensity to the portrait's background

هنرمند برای افزودن شدت به پس‌زمینه‌ی پرتره از رنگ لاکی استفاده کرد.

adjective

لاکی‌رنگ، به رنگ لاکی، به رنگ قرمز لاکی

The artist used a lake shade.

هنرمند از سایه‌ای به رنگ قرمز لاکی استفاده کرد.

She wore a dress in a deep laky color that stood out in the crowd.

او لباسی به رنگ لاکی تیره پوشیده بود که در میان جمعیت به چشم می‌آمد.

verb - intransitive verb - transitive

پزشکی همولیز کردن، خون‌کافت کردن (فرایند تخریب گلبول‌های قرمز خون که منجر به آزاد شدن هموگلوبین در پلاسمای خون می‌شود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

Laking of cells can occur naturally in certain diseases

در برخی بیماری‌ها، همولیز شدن سلول‌ها می‌تواند به‌صورت طبیعی رخ دهد.

Certain toxins can lake blood cells rapidly, leading to dangerous conditions.

برخی سموم می‌توانند گلبول‌های خون را به‌سرعت همولیز کرده و و باعث ایجاد شرایط خطرناکی شوند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lake

  1. noun inland body of water
    Synonyms:
    pond pool reservoir lagoon basin loch mere inland sea tarn creek mouth lakelet millpond spring sluice

Collocations

a freshwater lake

دریاچه‌ی آب شیرین

ارجاع به لغت lake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lake

لغات نزدیک lake

پیشنهاد بهبود معانی