آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Lake

    leɪk leɪk

    شکل جمع:

    lakes

    توضیحات:

    در معنای چهارم همچنین می‌توان از laky به‌جای lake استفاده کرد.

    معنی lake | جمله با lake

    noun countable A2

    دریاچه (ناحیه‌ای وسیع از آب که توسط خشکی احاطه شده و معمولاً در زمین‌های پست یا گودال‌ها قرار دارد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    Lake Urumiah

    دریاچه‌ی ارومیه

    a lake of hardened lava

    دریاچه‌ای از گدازه‌ی سفت‌شده

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the lake behind Karaj Dam

    دریاچه‌ی پشت سد کرج

    noun countable

    رنگ‌دانه‌ی لاکی (رنگ‌دانه‌ی قرمز مایل به بنفشی که از لاک یا کوشنیال تهیه می‌شود)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Lake pigments are often used in cosmetics.

    رنگ‌دانه‌های لاکی اغلب در لوازم آرایشی استفاده می‌شوند.

    The ancient Egyptians used lakes to create vivid colors in their artwork.

    مصریان باستان برای ایجاد رنگ‌های زنده در آثار هنری خود از رنگ‌دانه‌های لاکی استفاده می‌کردند.

    noun uncountable

    رنگ لاکی، قرمز لاکی، کارمین (رنگی در طیف قرمز روشن)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

    مشاهده

    The ancient manuscript was illuminated with a striking lake.

    نسخه‌ی خطی باستانی با رنگ لاکی خیره‌کننده‌ای مزین شده بود.

    The artist used lake to add intensity to the portrait's background

    هنرمند برای افزودن شدت به پس‌زمینه‌ی پرتره از رنگ لاکی استفاده کرد.

    adjective

    لاکی‌رنگ، به رنگ لاکی، به رنگ قرمز لاکی

    The artist used a lake shade.

    هنرمند از سایه‌ای به رنگ قرمز لاکی استفاده کرد.

    She wore a dress in a deep laky color that stood out in the crowd.

    او لباسی به رنگ لاکی تیره پوشیده بود که در میان جمعیت به چشم می‌آمد.

    verb - intransitive verb - transitive

    پزشکی همولیز کردن، خون‌کافت کردن (فرایند تخریب گلبول‌های قرمز خون که منجر به آزاد شدن هموگلوبین در پلاسمای خون می‌شود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    Laking of cells can occur naturally in certain diseases

    در برخی بیماری‌ها، همولیز شدن سلول‌ها می‌تواند به‌صورت طبیعی رخ دهد.

    Certain toxins can lake blood cells rapidly, leading to dangerous conditions.

    برخی سموم می‌توانند گلبول‌های خون را به‌سرعت همولیز کرده و و باعث ایجاد شرایط خطرناکی شوند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد lake

    1. noun inland body of water
      Synonyms:
      pond pool reservoir lagoon basin loch mere inland sea tarn creek mouth lakelet millpond spring sluice

    Collocations

    a freshwater lake

    دریاچه‌ی آب شیرین

    سوال‌های رایج lake

    شکل جمع lake چی میشه؟

    شکل جمع lake در زبان انگلیسی lakes است.

    ارجاع به لغت lake

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «lake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lake

    لغات نزدیک lake

    • - laity
    • - laius
    • - lake
    • - lake district (or country)
    • - lake dwelling
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.