فرضی، پنداشتهشده، بهگمان غالب، بهاصطلاح، قلمدادشده، مفروض، موردقبول عامه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The police questioned the putative suspect for several hours.
پلیس مظنون فرضی را چند ساعت مورد بازجویی قرار داد.
She is the putative heir to her grandfather’s fortune.
او وارث قلمدادشدهی ثروت پدربزرگش است.
the putative ancestor of the Romans
نیای فرضی رومیان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «putative» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/putative