صفت تفضیلی:
more sharplyصفت عالی:
most sharplyیکمرتبه، بهسرعت، سریعاً، زود، ناگهانی، بهطور ناگهانی
He sharply criticized her for making a careless mistake in her work.
او بهسرعت از او انتقاد کرد که چرا در کارش اشتباه کرده است.
The car came to a halt sharply, screeching its tires.
ماشین یکمرتبه متوقف شد و لاستیکهایش صدا داد.
تیز، بهطور تیز، بهطور برنده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The knife sliced through the steak sharply.
چاقو بهطور برندهای استیک را برش داد.
The knife sliced through the tomato sharply.
چاقو بهطور تیزی گوجهفرنگی را برش داد.
با خشونت، با لحن بد، با تندی، بهشدت، تند
He spoke sharply to his friend for betraying his trust.
با دوستش بهخاطر خیانت به اعتمادش با لحن بد صحبت کرد.
She looked at him sharply, her eyes filled with anger.
با نگاهی تند به او نگاه کرد و چشمانش پر از خشم بود.
بهوضوح، بهطور واضح، بهطور شفاف، آشکار، بیپرده، بیتعارف، بهطور محسوس
The musician's talent stood out sharply among his peers.
استعداد این نوازنده در بین همسالانش بهطور واضحی برجسته بود.
The temperature dropped sharply overnight, causing icy road conditions.
دمای هوا در طول شب بهطور محسوسی کاهش یافت و باعث یخزدگی جادهها شد.
شیک، مد روز
She dressed sharply for the gala.
او برای مراسم گالا لباسی مد روز پوشید.
She dressed sharply for the party.
او برای مهمانی لباس شیک پوشید.
با زیرکی
The teacher sharply reprimanded the students for talking during class.
معلم بهدلیل صحبت در کلاس دانشآموزان را با زیرکی توبیخ کرد.
She sharply turned her head to see who was calling her name.
او با زیرکی سرش را چرخاند تا ببیند چه کسی نام او را صدا میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sharply» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sharply