با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sharply

ˈʃɑːrpli ˈʃɑːpli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more sharply
  • صفت عالی:

    most sharply

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2
یک‌مرتبه، به‌سرعت، سریعاً، زود، ناگهانی، به‌طور ناگهانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He sharply criticized her for making a careless mistake in her work.
- او به‌سرعت از او انتقاد کرد که چرا در کارش اشتباه کرده است.
- The car came to a halt sharply, screeching its tires.
- ماشین یک‌مرتبه متوقف شد و لاستیک‌هایش صدا داد.
adverb
تیز، به‌طور تیز، به‌طور برنده
- The knife sliced through the steak sharply.
- چاقو به‌طور برنده‌ای استیک را برش داد.
- The knife sliced through the tomato sharply.
- چاقو به‌طور تیزی گوجه‌فرنگی را برش داد.
adverb
با خشونت، با لحن بد، با تندی، به‌شدت، تند
- He spoke sharply to his friend for betraying his trust.
- با دوستش به‌خاطر خیانت به اعتمادش با لحن بد صحبت کرد.
- She looked at him sharply, her eyes filled with anger.
- با نگاهی تند به او نگاه کرد و چشمانش پر از خشم بود.
adverb
به‌وضوح، به‌طور واضح، به‌طور شفاف، آشکار، بی‌پرده، بی‌تعارف، به‌طور محسوس
- The musician's talent stood out sharply among his peers.
- استعداد این نوازنده در بین همسالانش به‌طور واضحی برجسته بود.
- The temperature dropped sharply overnight, causing icy road conditions.
- دمای هوا در طول شب به‌طور محسوسی کاهش یافت و باعث یخ‌زدگی جاده‌ها شد.
adverb
شیک، مد روز
- She dressed sharply for the gala.
- او برای مراسم گالا لباسی مد روز پوشید.
- She dressed sharply for the party.
- او برای مهمانی لباس شیک پوشید.
adverb
با زیرکی
- The teacher sharply reprimanded the students for talking during class.
- معلم به‌دلیل صحبت در کلاس دانش‌آموزان را با زیرکی توبیخ کرد.
- She sharply turned her head to see who was calling her name.
- او با زیرکی سرش را چرخاند تا ببیند چه کسی نام او را صدا می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sharply

  1. adjective In a manner easy to hear
    Synonyms: piercingly, pointedly, distinctly
  2. adverb Very suddenly and to a great degree
    Synonyms: precipitously, sharp, acutely
  3. adverb In an aggressive manner
    Synonyms: aggressively, crisply

لغات هم‌خانواده sharply

ارجاع به لغت sharply

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sharply» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sharply

لغات نزدیک sharply

پیشنهاد بهبود معانی