آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ مرداد ۱۴۰۳

    Sharply

    ˈʃɑːrpli ˈʃɑːpli

    صفت تفضیلی:

    more sharply

    صفت عالی:

    most sharply

    معنی sharply | جمله با sharply

    adverb B2

    یک‌مرتبه، به‌سرعت، سریعاً، زود، ناگهانی، به‌طور ناگهانی

    He sharply criticized her for making a careless mistake in her work.

    او به‌سرعت از او انتقاد کرد که چرا در کارش اشتباه کرده است.

    The car came to a halt sharply, screeching its tires.

    ماشین یک‌مرتبه متوقف شد و لاستیک‌هایش صدا داد.

    adverb

    تیز، به‌طور تیز، به‌طور برنده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The knife sliced through the steak sharply.

    چاقو به‌طور برنده‌ای استیک را برش داد.

    The knife sliced through the tomato sharply.

    چاقو به‌طور تیزی گوجه‌فرنگی را برش داد.

    adverb

    با خشونت، با لحن بد، با تندی، به‌شدت، تند

    He spoke sharply to his friend for betraying his trust.

    با دوستش به‌خاطر خیانت به اعتمادش با لحن بد صحبت کرد.

    She looked at him sharply, her eyes filled with anger.

    با نگاهی تند به او نگاه کرد و چشمانش پر از خشم بود.

    adverb

    به‌وضوح، به‌طور واضح، به‌طور شفاف، آشکار، بی‌پرده، بی‌تعارف، به‌طور محسوس

    The musician's talent stood out sharply among his peers.

    استعداد این نوازنده در بین همسالانش به‌طور واضحی برجسته بود.

    The temperature dropped sharply overnight, causing icy road conditions.

    دمای هوا در طول شب به‌طور محسوسی کاهش یافت و باعث یخ‌زدگی جاده‌ها شد.

    adverb

    شیک، مد روز

    She dressed sharply for the gala.

    او برای مراسم گالا لباسی مد روز پوشید.

    She dressed sharply for the party.

    او برای مهمانی لباس شیک پوشید.

    adverb

    با زیرکی

    The teacher sharply reprimanded the students for talking during class.

    معلم به‌دلیل صحبت در کلاس دانش‌آموزان را با زیرکی توبیخ کرد.

    She sharply turned her head to see who was calling her name.

    او با زیرکی سرش را چرخاند تا ببیند چه کسی نام او را صدا می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد sharply

    1. adjective in a manner easy to hear
      Synonyms:
      distinctly pointedly piercingly
    1. adverb very suddenly and to a great degree
      Synonyms:
      acutely precipitously
    1. adverb in an aggressive manner
      Synonyms:
      aggressively crisply

    لغات هم‌خانواده sharply

    • noun
      sharpener, sharpness, sharp
    • adjective
      sharp
    • verb - transitive
      sharpen
    • adverb
      sharp, sharply, sharpish

    سوال‌های رایج sharply

    صفت تفضیلی sharply چی میشه؟

    صفت تفضیلی sharply در زبان انگلیسی more sharply است.

    صفت عالی sharply چی میشه؟

    صفت عالی sharply در زبان انگلیسی most sharply است.

    ارجاع به لغت sharply

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sharply» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sharply

    لغات نزدیک sharply

    • - Sharpie
    • - sharpish
    • - sharply
    • - sharply critical
    • - sharpness
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.