دروغ پیشپاافتاده، بلف، دروغ کوچک
He spun a taradiddle to cover up his mistake.
او برای پوشاندن اشتباهش یک دروغ پیشپاافتاده گفت.
Don't believe everything you hear, it could be a taradiddle.
هر چیزی را که میشنوید باور نکنید، ممکن است یک بلف باشد.
یاوه، مهمل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His explanation was nothing but a taradiddle.
توضیح او چیزی جز یک یاوه نبود.
The politician's speech was filled with taradiddle.
سخنرانی این سیاستمدار سرشار از مهمل بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «taradiddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/taradiddle