آخرین به‌روزرسانی:

Upturned

ˌʌpˈtɜːrnd ˌʌpˈtɜːnd

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

واژگون‌شده، وارونه

an upturned boat

قایق واژگون‌شده

upturned buckets

سطل‌های وارونه

adjective

روبه‌بالا، به‌سمت‌ِ بالا، روبه‌ترقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

upturned eyes

چشم‌های روبه‌بالا

He had an upturned nose, and a weird smile.

بینی‌اش به‌سمت‌ِ بالا بود و لبخند عجیبی بر لب داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد upturned

  1. adjective turned over completely
    Synonyms:
    upside-down overturned upset tipped tilted inverted slanted sloped capsized inclined turned-up tip-tilted extended upward looking expectant retrousse
    Antonyms:
    downcast pensive bent

لغات هم‌خانواده upturned

  • adjective
    upturned

ارجاع به لغت upturned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upturned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/upturned

لغات نزدیک upturned

پیشنهاد بهبود معانی