با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Upturned

ˌʌpˈtɜːrnd ˌʌpˈtɜːnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
واژگون‌شده، وارونه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- an upturned boat
- قایق واژگون‌شده
- upturned buckets
- سطل‌های وارونه
adjective
روبه‌بالا، به‌سمت‌ِ بالا، روبه‌ترقی
- upturned eyes
- چشم‌های روبه‌بالا
- He had an upturned nose, and a weird smile.
- بینی‌اش به‌سمت‌ِ بالا بود و لبخند عجیبی بر لب داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد upturned

  1. adjective Turned over completely
    Synonyms: overturned, upside-down, upset, tilted, tipped, capsized, inclined, inverted, sloped, slanted, retrousse, expectant, upward looking, turned-up, extended, tip-tilted
    Antonyms: bent, pensive, downcast

لغات هم‌خانواده upturned

ارجاع به لغت upturned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upturned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/upturned

لغات نزدیک upturned

پیشنهاد بهبود معانی