فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Whore

hɔːr hɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    whored
  • شکل سوم:

    whored
  • سوم شخص مفرد:

    whores
  • وجه وصفی حال:

    whoring
  • شکل جمع:

    whores

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    فاحشه، کارگر جنسی، جنده، روسپی، کسو
    • - The World International Whores' Day is celebrated on June 2 every year to advocate for the rights of sex workers.
    • - روز جهانی کارگران جنسی در دوم ژوئن هر سال برای دفاع از حقوق کارگران جنسی جشن گرفته می‌شود.
    • - The police arrested the whore for soliciting on the corner.
    • - پلیس فاحشه را به جرم عرضه کردن خود و اغواگری در خیابان دستگیر کرد.
  • verb - intransitive
    فاحشگی کردن، جندگی کردن، روسپی‌گری کردن
    • - She had to resort to whoring in order to support her drug addiction.
    • - او مجبور شد برای تأمین هزینه‌های اعتیاد به مواد مخدر به فاحشگی کردن متوسل شود.
    • - She decided to whore herself out for money after losing her job.
    • - او پس از از دست دادن شغلش تصمیم گرفت برای پول روسپی‌گری کند.
  • noun countable
    فاحشه‌باز، جنده‌باز (مرد)
    • - It was rumored that the wealthy businessman had a secret life as a whore.
    • - شایعه شده بود که تاجر ثروتمند زندگی مخفیانه‌ای به عنوان فردی فاحشه‌باز داشته است.
    • - Despite his wife's disapproval, the man continued to act like a whore and have affairs with various women.
    • - این مرد علی‌رغم مخالفت همسرش، همچنان جنده‌باز بود و با زنان مختلفی رابطه داشت.
  • verb - intransitive
    فاحشه‌بازی کردن، جنده‌بازی کردن (مرد)
    • - whoring and gambling
    • - جنده‌بازی و قمار
    • - He spent all his money last night whoring around the city.
    • - او دیشب در اطراف شهر تمام پولش را صرف جنده‌بازی کرد.
  • verb - transitive
    قدیمی فاحشه کردن، جنده کردن، به روسپی‌گری واداشتن
    • - He was arrested for attempting to whore out an underage girl.
    • - او به جرم اقدام به به روسپی‌گری واداشتن یک دختر زیر سن قانونی دستگیر شد.
    • - The politician was accused of using his power to whore vulnerable young interns.
    • - این سیاست‌مدار متهم شد که از قدرت خود برای فاحشه کردن کارآموزان جوان آسیب‌پذیر استفاده کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد whore

  1. noun prostitute
    Synonyms: call girl, escort, fallen woman, harlot, hooker, hustler, lady of the evening, pro, slut, streetwalker, strumpet, tramp, working girl

Phrasal verbs

  • whore after

    هرزگی کردن، دنبال کارهای شنیع رفتن

ارجاع به لغت whore

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whore» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whore

لغات نزدیک whore

پیشنهاد بهبود معانی