trouble, inconvenience, pain, uneasiness, difficulty, bother, toil, labor, travail, distress, discomfort, hardship, tax, effort, drudgery, annoyance, vexation, nuisance
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
نمیخواستم موجب زحمت شما بشوم.
I didn't mean to cause you any trouble.
با زحمت یک گودال کندم.
With labor I excavated a pit.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «زحمت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زحمت