جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 34)
اوج توفان
اوج داستان
اوج رونق
اوج روی
اوج قدرت
اوج گرفتن
اوج گرفتن با زاویه تقریبا عمود
اوج گرفتن به سرعت
اوجگیری
اوج لذت جنسی
اوجا
اوجگیری
اوچ و پس
اوخ
اودیسوس
اودیسه
اوراسیل
اوراق
اوراق بهادار
اوراق سازی
اوراق قرضه
اوراق قرضه دولت انگلیس
اوراق قرضه صادر کردن
اوراق قرضه قمارآمیز
اوراق کردن
اوراق کردن ماشین آلات
اوراق مالکیت
اوراقچی
اورانگوتان
اورانوس
اورانیم
اورانیوم
اورتان
اورتور
اورژانس
اورشلیم
اورمزد
اورمی
اورنگ
اورنگ پادشاهی
اورولوژی
اوره
اوره ای
اوریپید
اوریک
اوریون
اوزار
اوزاکا
اوزو
اوزوم
اوزوم و انگور
اوژندن
اوستا
اوستام
اوستام پذیر
اوستام ناپذیر
اوسط
اوسلوت
اوشن
اوصاف
اوضاع
اوضاع و احوال
اوطراق
اوطراق کردن
اوف
اوقات
اوقات تخلی
اوقات تلخ
اوقات تلخ کردن
اوقاتتلخی
اوقات تلخی کردن
اوقات معمول
اوقاتش تلخ شد
اوقاتم تلخ شد
اوکارینا آلت موسیقی
اوکالیپتوس
اوکتاو
اوکرانی
اوکراین
اوکسین
اوکلاهوما
اوکلاهوما سیتی
اوگ
اوگاندا
اوگاندایی
اول
اول بودن
اول به کسی سلام کردن
اول ژانویه
اولشخص
اول شدن
اول کار
اول ما خلق الله
اول ماه
اول و آخر
اول همه
اولا
اولاد
اولان باتور
اولتراسوند
اولتیماتوم
اولسر
اولکس فرنگی
اولکه
اولوالابصار
اولوالالباب
اولوالامر
اولوت داشتن بر
اولویت
اولویتبندی کردن
اولی
اولیتر
اولی تر بودن
اولی ترین
اولیائ
اولیای کرام
اولین
اولین اجرا
اولین بار
اولین بازی
اولین بخش
اولین تجربه
اولین حرف الفبای یونانی
اولین روز کار بعد از عید کریسمس
اولین کار
اولین مقام
اولین نت در کلید سی ماژور
اولین و آخرین حروف الفبای یونانی
اولیه
اومانیست
اومانیسم
اوماها
اومبر
اوملات
اومیاک
اون
اونا
اونس
اونگان بودن
اونگان کردن
اونگشگر
اونیفورم
اونیفورم ارتشی
اونیفورم پوشیده
اونیفورم خاکی
اونیفورم رسمی
اوه
اوه!
اوهام
اوهامی
اوهایو
اوهوم
اویستر
اویون
اه
اه و پیف کردن
اهالی
اهالی شهر
اهانت
اهانتآمیز
اهانت کردن
اهانت کردن به
اهتزاز
اهتمام
اهدا
اهدا کردن
اهدا کننده
اهدائ
اهدائ کردن
اهداف
اهدایی
اهداییه
اهرام
اهرم
اهرم پایی
اهرم فشار
اهرم کردن
اهریمن
اهریمنانه
اهریمنی
اهل
اهل آلمان
اهل آه و ناله
اهل اتاق
اهل اتریش
اهل اخلاص
اهل اخم و تخم
اهل ادا و اطوار
اهل ادب
اهل اسپانیا
اهل استرالیا
اهل اصرار و ابرام
اهل اعمال دزدانه
اهل اغراق گوئی
اهل الجزیره
اهل انضباط
اهل انگلیس
اهل اوهایو
اهل اه و پیف
اهل ایالت جنوب
اهل ایالت جورجیا
اهل ایالت لوییزیانا
اهل ایتالیا
اهل ایران
اهل ایمان
اهل این دنیا
اهل بادوفیس
اهل باند بازی
اهل بحث و جدل
اهل بحث و مجادله
اهل بخش شرقی لندن
اهل برزیل
اهل بریتانیا
اهل بطالت
اهل بلوک غرب
اهل بورگاندی
اهل بوهم
اهل به خود نازیدن
اهل به رخ دیگران کشیدن
اهل به کار بردن جناس و ایهام
اهلبیت
اهل پاریس
اهل پاکستان
اهل پرسه زدن
اهل پز دادن
اهل پز و تظاهر
اهل پزگ زدن
اهل پند و اندرز دادن
اهل پند و موعظه اخلاقی
اهل تاجیکستان
اهل تاهیتی
اهل تبانی
اهل تبت
اهل تدلیس
اهل ترکیه
اهل تشیث
اهلتشیع
اهل تعظیم و تکریم
اهل تمیز
اهل توطئه و بند و بست
اهل تهمت و افترا
اهل جای دور افتاده
اهل جدل
اهل جر و بحث
اهل جزایر پلی نزی
اهل جزیره سیسیل
اهل جزیره قبرس
اهل جمهوری اسلوونی
اهل جمهوری یوگسلاوی
اهل جنب و جوش
اهل جنگ و مرافعه
اهل جنوب
اهل جیغ و داد
اهل جیغ و داد و اعتراض
اهل چانه زنی
اهل چرت وپرت گفتن
اهل چک و چانه
اهل حال
اهل حبشه
اهل حرفه
اهل حرفه بخصوص
اهل حومه
اهلخانه
اهل خانه و خانواده
اهل خاور زمین
اهل خرده گیری بی جا
اهل خشم و جنگ
اهل خواب نمایی
اهل خواب و خیال
اهل خوش خدمتی
اهل خیابان
اهل داد و بیداد
اهل داد و فریاد
اهل داد و هوار
اهل درگیری
اهل دعوا و مرافعه
اهل دل
اهل دله دزدی
اهل دنیا
اهل دود
اهل دودستگی
اهل دوز و کلک
اهل دهکده
اهل رفت و آمد
اهل رقابت و همچشمی
اهل روم باستان
اهل رومانی
اهل زد و بند
اهل زدوبست غیر قانونی
اهل زدوبند
اهل زیاده روی
اهل ژاپن
اهل سر و صدا
اهل سرزمین اسرائیل
اهل سرزمین گال
اهل سرزمین های ترک زبان
اهل سرسری گیری
اهل سمبل کردن
اهلسنت
اهل سنگال
‹
1
2
...
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
Generation Z
boomer
Generation X
Generation Alpha
Generation Y
Silent Generation
debilitating
deed
timeshare
regeneration
perpetually
conjure
disinterestedly
anglerfish
zebrafish
مریخ
طحال
پونز
جواهر
شجاع
گیره
درختدار
درخت کاشتن
قرقره
پدر شوهر
درختکاری
مسلط بودن
گفتن
ملیح
بطری