جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "و" (صفحه 11)
وزن خشکه
وزن دار
وزن داشتن
وزن زیاد کردن
وزن ظرف
وزن کادانس
وزن کردن
وزن کردن با ترازو
وزن کشی در مسابقه
وزن کم کردن
وزن مخصوص
وزن نیمه سنگین
وزن و آهنگ تکراری داشتن
وزن و آهنگ ساده داشتن
وزنده
وزنه
وزنه آویخته
وزنه افتان
وزنه بردار
وزنه برداری
وزنه پران
وزنه پرانی
وزنه تعادل
وزنه سربی
وزنه سربی زدن به
وزنه شاغول
وزنه کاغذ
وزنه متعادل کننده
وزنه متقابل
وزنی
وزوز کردن
وزوز کردن زنبور
وزوز کردن سماور
وزیدن
وزیدن باد با صدا
وزیر
وزیر امور خارجه
وزیر دارایی
وزیر کشور
وزیر مختار
وزیردر شوروی سابق
وزیری
وزین
وژ
وژ وژ
وژکردن
وژم
وژول
وژه
وسائط
وسائط نقلیه
وسائل
وسائل بارکشی
وساده
وساطت
وساطت کردن
وساوس
وسایط چرخدار شرکت باربری
وسایط نقلیه را با تکان دادن پرچم متوقف کردن
وسایط نقلیه را باتکان دادن دست متوقف کردن
وسایل
وسایل آسایش
وسایل اضافی
وسایل اغفال
وسایل تختخواب
وسایل ترابری
وسایل تقلب
وسایل رفاهی
وسایل سفید
وسایل شخصی
وسایل صحنه آرایی در تئاتر و اپرا
وسایل صحنه به جز جامه و پساویز
وسایل کوچک و مفید زندگی
وسایل و تسهیلات اصطبل
وست اند
وست مینستر
وستادگر
وستادن
وسترن
وستی
وسخ
وسط
وسط روز
وسط زمستان
وسط زمین بازی
وسط عرشه
وسط مجله
وسط هر چیز پر تلاطم و فعالیت
وسط هفته
وسطی
وسطین
وسع
وسع مالی داشتن
وسعت
وسعت دادن
وسعت دهنده
وسعت زمین برحسب آکر
وسعت یافتن
وسمه
وسمه در رنگرزی
وسمه کشیدن
وسن
وسناد
وسواس
وسواس انگیز
وسواس زده
وسواس فکری
وسواس گونه
وسواس متمرکز
وسواس مند
وسواس مند کردن
وسواس نجات دوستی
وسواسی
وسواسی در خانه داری
وسواسی در صحت عمل
وسواسی کردن
وسوسه
وسوسه آفرین
وسوسه آمیز
وسوسه انگیز
وسوسه انگیزی
وسوسه کردن
وسوسه مند کردن
وسوسه مندی
وسه
وسیع
وسیع کردن
وسیله
وسیله اتصال
وسیله اتصال چند چیز
وسیله اتصال دو چیز
وسیله اختفا
وسیله ارتباط
وسیله ارسال
وسیله استراق سمع تلفنی
وسیله استعمال دخانیات
وسیله استمالت
وسیله اسکی
وسیله اعمال فشار
وسیله اقناع
وسیله امرار معاش
وسیله انجام کاری
وسیله انجام هرکار
وسیله اندازه گیری سرعت کشتی
وسیله انسداد جاده
وسیله انگیزش
وسیله ای برای حواس پرتی
وسیله ایمنی
وسیله بارگیری
وسیله بازداری
وسیله بستن
وسیله بلند کردن اتومبیل
وسیله بیان
وسیله پذیرایی
وسیله پشت و رو کردن
وسیله پیشرفت
وسیله پیشگیری
وسیله تبادل اندیشه و غیره
وسیله تبادل خبر و غیره
وسیله تحریک
وسیله ترابری هوایی
وسیله ترقی
وسیله تزیین
وسیله تفریح
وسیله تفریح و تنوع
وسیله تقلب
وسیله تقویت عضوی از بدن
وسیله تهییج
وسیله ثبات
وسیله جدید
وسیله جلب و تطمیع
وسیله چرخاندن
وسیله چشیدن
وسیله حفاظت
وسیله حمل و نقل
وسیله حمله
وسیله دستیابی
وسیله دفاع
وسیله دلجویی
وسیله راحتی
وسیله راحتی و رفاه
وسیله رساندن
وسیله رستگاری
وسیله روغن کاری
وسیله روغن مالی به موتور
وسیله سرگرمی
وسیله سری دریافت و ارسال پیام
وسیله سریع السیر
وسیله سیار
وسیله شناسایی
وسیله عبور
وسیله کمک
وسیله کندن خوراک از ته دیگ
وسیله کندن خوراک از ته ظرف
وسیله گردنده
وسیله گرفتن
وسیله گشتگر
وسیله مکانیکی
وسیله موقت
وسیله میزان کردن
وسیله نجات غریق
وسیله نجات مردم در دریا
وسیله نفوذ
وسیله نقلیه
وسیله نقلیه آبی
وسیله نقلیه بیماران
وسیله نقلیه موتوری
وسیله نگهداری
وسیله نگهداری حساب
وسیله نگهداشتن
وسیله نمونه برداری
وسیله نیل به هدف
وسیلهی زندگی
وسیم
وش
وش کردن
وش کرده
وش!
وشت
وشت گردیدن
وشتار
وشتارش
وشتگری
وشتی
وشگوا
وشگون
وشمش
وشنگ
وشودنی
وصاف
وصال
وصالی
وصایا
وصایت
وصف
وصف کردن
وصف کردن سیرت کسی
وصف کردن منش کسی
وصف کردن ویژگی های کسی
وصف ناپذیر
وصف نکردنی
وصفی
وصل
وصل -
وصل شدن
وصل کردن
وصل کردن با زبانه
وصل کردن با سوزن ته گرد
وصل کردن با لولا
وصل کردن با مفتول کاغذ دوز به هم
وصل کردن با مفصل یا لولا
وصل کردن با میخ دو سر به هم
وصل کردن باترکه
وصل کردن به هم با لولا
وصل کردن دو تخته به هم
وصل کردن دو چیز به هم
وصل کردن سیم به زمین
وصل کردنی
وصل کننده
وصل ماندن
وصل نشده
وصلت
وصلت دادن
وصلت کردن
وصلت نامناسب کردن
وصله
وصله پینه
وصله پینه شدنی
وصله پینه کردن
وصله پینه کننده
وصله تن
وصله دار
وصله دوز
وصله زدن
وصله کردن
وصله کردن کفش
وصله مانند
وصله ناجور
وصله ناجور زدن
وصله وصله
وصله وصله بودن
وصول
وصول شدن
وصول کردن
وصول مالیات
وصولی
وصی
وصیت
وصیت کردن
وصیت کرده
وصیت کننده
وصیت نامه
وصیتی
وصیه
وضع
وضع اجتماعی
وضع از نظر تعمیر و طرز کار
وضع اضطراری
وضع افتضاح
وضع اقتصادی
‹
1
2
...
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
glasses
glass
ticket
taxi
wheel
boat
water
pail
cafe
trousers
bedroom
table
nose
bird
elephant
box
money
towel