ادبی way, road, manner, cause, path
جاده به سبیلی باریک منتهی شد.
The road finished in a narrow path.
فی سبیلالله
for the sake of God
mustache, whiskers, mustachio
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مدام سبیل خود را میجوید.
He kept chewing at his moustache.
سبیل چخماقی
handlebar mustache
او سبیل خود را با موم چرب میکند.
He waxes his mustache.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سبیل» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سبیل