age, years
او بیست ساله است؛ ولی سن عقل او به اندازهی یک بچهی پنجساله است.
He is twenty years old, but has the mental age of a five-year old.
مادرم در سن هفتاد و پنج سالگی مرد.
My mother died at the age of seventy five.
سن من سی و دو سال است.
I am thirty-two years of age.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سن