upright, orthogonal, perpendicular, upstanding, plumb, straight, vertical, square, right
قائمالزاویه
right-angled
قائم کردن
to right
hidden
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
قائم میان درختان
hidden among trees
پری پشت پرده قائم شده بود
Pari had hidden behind the curtain
severely, hard, strongly
قائم زد توی گوشم
she slapped me hard on the cheek
شهر در جنگ قائم آسیب دیده بود
The town was severely damaged in the war
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «قائم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قائم