second in command, deputy, assistant, right-hand man, surrogate, lieutenant, assistant director, adjutant, aid, aide, vice-
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
معاونم کمکم کرد برنامهی هفتگیام را سازماندهی کنم.
My assistant helped me organize my schedule for the week.
معاون وزیر
assistant to the minister
معاون نخستوزیر
a deputy prime minister
معاون معتمد
a reliable assistant
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «معاون» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معاون