فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

معاون به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

نایب، مباشر

فونتیک فارسی

mo'aaven
اسم

second in command, deputy, assistant, right-hand man, surrogate, lieutenant, assistant director, adjutant, aid, aide, vice-

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

معاونم کمکم کرد برنامه‌ی هفتگی‌ام را سازماندهی کنم.

My assistant helped me organize my schedule for the week.

معاون وزیر

assistant to the minister

نمونه‌جمله‌های بیشتر

معاون نخست‌وزیر

a deputy prime minister

معاون معتمد

a reliable assistant

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد معاون

  1. مترادف:
    پیشکار دستیار کمک مباشر مددکار ممد ناظم نایب هم‌دست یار یاور

ارجاع به لغت معاون

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «معاون» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معاون

لغات نزدیک معاون

پیشنهاد بهبود معانی