امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Basting

American: ˈbeɪstɪŋ British: ˈbeɪstɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    basted
  • شکل سوم:

    basted
  • سوم‌شخص مفرد:

    bastes

معنی

noun
چرب (کردن) گوشت، کوک، نخکوک، تنبیه با شلاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد basting

  1. verb To moisten cooking meat with fat or liquid
    Synonyms:
    seasoning dripping greasing moistening
  1. verb Strike violently and repeatedly
    Synonyms:
    tacking clobbering sewing striking lambasting thrashing battering buffeting beating threshing smashing seasoning pummelling roasting hammering punishing catching drubbing pelting pounding stitching mauling belaboring cudgelling cooking assaulting assailing
    Antonyms:
    unravelling
  1. verb To beat
    Synonyms:
    thrashing trouncing clubbing
  1. noun A loose temporary sewing stitch to hold layers of fabric together
    Synonyms:
    baste basting stitch tacking

ارجاع به لغت basting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «basting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/basting

لغات نزدیک basting

پیشنهاد بهبود معانی