امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Bullying

    ˈbʊliɪŋ ˈbʊliɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      bullied

    • شکل سوم:

      bullied

    • سوم‌شخص مفرد:

      bullies

    معنی

    noun countable
    زورگویی، قلدری، گردن کلفتی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد bullying

    1. verb be bossy towards
      Synonyms:
      bossing annoying teasing harassing intimidating frightening menacing coercing oppressing domineering threatening browbeating cowing victimizing terrorizing hectoring swaggering riding strong-arming huffing bouncing punishing antagonizing blustering tyrannizing dragooning bullyragging bludgeoning
      Antonyms:
      allowing
    1. adjective noisily domineering; tending to browbeat others
      Synonyms:
      domineering imperious hectoring blustering swaggering despotic blustery
    1. verb domineer
      Synonyms:
      intimidating
      Antonyms:
      flattering cajoling urging
    1. noun the act of intimidating a weaker person to make them do something
      Synonyms:
      intimidation

    ارجاع به لغت bullying

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bullying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bullying

    لغات نزدیک bullying

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه